سر به آب فروبردن. فروشدن در آب. فرورفتن در آب. غوطه خوردن. غوطه ور شدن. غوطه زدن. غوته خوردن. رجوع به غوطه و غوته شود: درین دریا سر از غم برمیاور فروخور غوطه و دم برمیاور. نظامی
سر به آب فروبردن. فروشدن در آب. فرورفتن در آب. غوطه خوردن. غوطه ور شدن. غوطه زدن. غوته خوردن. رجوع به غوطه و غوته شود: درین دریا سر از غم برمیاور فروخور غوطه و دم برمیاور. نظامی